موعود(عج)12
♦️♦️ چکار کنيم که هميشه دست مان در دست امام زمان (عج) باشد؟ 🔸پاسخ – 👈 اين سوال براي هر مسلمان منتظر
♦️♦️چکار کنيم که هميشه دست مان در دست امام زمان(عج) باشد؟ منظور ما جامعه ي شيعه است. ممکن است که عده اي باشند که حضرت را خيلي دوست دارند. درجات دوست داشتن متفاوت است. بعضي حضرت را دوست دارند ولي زندگي شان عوض نشده است و محور زندگي شان حضرت نيست. و هنوز محور زندگي اش ميل خودشان است، کار حضرت را مهمتر از کار خودشان نمي دانند، حضرت را دوست دارند ولي اين طوري است. حالا عده اي هستند که اصلا امام را نمي شناسند. گاهي ما گِله مي کنيم که امام زمان (ع) به ياد ما نيست. يکي از خوبان حاجتي داشت که برآورده نمي شد و ايشان از حضرت گله کرد که تو ما را فراموش کرده اي و صداي ما را نمي شنوي، ايشان حضرت را ديد و گفت: بچه که بودي، وقتي از بلندي افتادي ما تو را گرفتيم، در فلان کار قرار بود که بلايي سر تو بيايد و ما آنرا رفع کرديم و حضرت مواردي را نقل کردند.ايشان دست پشت پرده را نمي ديدند. ايشان از حضرت خجالت کشيدند. ما بجاي تشکر و قدرداني از حضرت گِله هم مي کنيم. در توقيعات (نامه ها)آن حضرت داريم: ما شما را فراموش و رها نکرده ايم. اگر ما شما را رها مي کرديم دشمنان شما را از بين مي بردند. محدث نوري ازدوتا از بزرگان نجف شنيده بودند که فردي در نجف بنام شيخ حسين آل رحيم دچار فقر و بيماري شده بود. بخاطر اين فقر و بيماري به او زن نمي دادند. او چله نشيني کرد. داريم: درهفته ي چهلم در بيرون از مسجد کوفه نشسته بودم وخيلي ناراحت بودم، ديدم عربي از در مسجد بيرون آمد و من را با اسم صدا زد.طائفه ي او را پرسيدم و او گفت که من براي هر طائفه اي که باشم به درد تو نمي خورم، تو چرا به اينجا آمده اي؟ من با تندي گفتم که اين به درد تو نمي خورد. او با آرامش گفت که شايد به درد خورد. من قهوه اي براي ايشان ريختم و ايشان مقداري لب زدند و گفت که بقيه اش را تو بخور، من مشکلاتم را به او گفتم. او گفت که بيماري تو خوب شد و فقر تو به صلاح تو است و در همين چند روز به تو همسر مي دهند. کساني که به خدمت آن حضرت مي رسند متحير مي شوند و متوجه آن لحظات نمي شوند. من از آرامش او آرامش پيدا کردم. به او گفتم که سر قبر مسلم مي آيي؟گفت اول نماز بخوانيم، با هم وارد مسجد شديم و او شروع به خواندن سوره حمد کرد و خيلي زيبا مي خواند و من فکر کردم که نکند او حضرت امام زمان(عج) است و امام مثل نور شد و من به لرزه افتادم. با هم به سر قبر مسلم رفتيم و من فقط گريه مي کردم و ديگر آقا را نديدم. من فهميدم که آقا به فکر ما هست و کار ما را راه مي اندازد ولي ما قدردان نيستيم. اين غربت امام تقصير ما است و ما بايد امام را بشناسيم. ..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃