سلیمان بن جعفر جعفری و امام رضا علیه السلام به دنبال كاری با هم بیرون رفته بودند . غروب آفتاب شد و سلیمان خواست به منزل خویش برود ، علی بن موسی الرضا علیه السلام به او فرمود: بیا به خانه ی ما و امشب با ما باش . اطاعت كرد و به اتفاق امام به خانه رفتند. امام غلامان خود را دید كه مشغول کار بودند . ضمنا چشم امام به یك نفر بیگانه افتاد كه او هم با آنان مشغول کار بود ، پرسید : این كیست؟ غلامان : این را ما امروز اجیر گرفته ایم تا به ما كمك كند آقا فرمودند: بسیار خوب ، چقدر مزد برایش تعیین كرده اید؟ عرض کردند یك چیزی بالاخره خواهیم داد و او را راضی خواهیم كرد. آثار ناراحتی و خشم در امام رضا(ع) پدید آمد . سلیمان جعفری جلو آمد و عرض كرد آقا جان چرا خودت را ناراحت می كنی؟ امام فرمود: من مكرر دستور داده ام كه تا كاری را طی نكنید و مزد آن را معین نكنید هرگز كسی را به كار نگمارید ، اول اجرت و مزد طرف را تعیین كنید بعد از او بكشید اگر مزد و اجرت كار را معین كنید ، آخر كار هم ، می توانید چیزی علاوه به او بدهید. البته او هم كه ببیند شما بیش از اندازه ای كه معین شده به او می دهید ، از شما ممنون و متشكر می شود و شما را دوست می دارد و علاقه ی بین شما و او محكمتر می شود. اگر هم فقط به همان اندازه كه قرار گذاشته اید اكتفا كنید ، شخص از شما ناراضی نخواهد بود. ولی اگر تعیین مزد نكنید و كسی را به كار بگمارید ، آخر كار هراندازه كه به او بدهید باز گمان نمی برد كه شما به او محبت كرده اید ، بلكه می پندارد شما از مزدش كمتر به او داده اید . 📙بحارالانوار ، جلد 12