نهر ِخین، کربلای چهار فرمـانده : بچه ‌ها ساڪت , از ڪسی صدایی در نیاد ! تیربار تمام آب را به رگبار بست یڪی شانه اش تیـر خورد یڪی سینه اش شکافت ، و یڪی پیشانی‌اش ... هیچ صدایی از ڪسی در نیامد ...