🔺
بازگشت دوباره!
▫️حاجى نورى در «کلمه طیّبه»:
🔹
#میرزاحسین_خلیلی در کربلا به یک زن علویه هندى که به مرض خوره مبتلا شده بود خدمتى کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود. بعد از آن حاجى میرزا خلیل در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند.
🔸حاجى پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز مرضش شدّت یافت. همان زن که حاجى او را معالجه کرده بود از وى پرستارى مى کرد تا آن که آخرین روزیعنى روز دهم فرا رسید.
🌀 خود حاجى گفت که: ناخودآگاه خودم را دیدم که از عالمى به عالم دیگر منتقل شده ام، از آن هایى که دور من جمع بودند کسى را نمى دیدم. در آن عالم ناگاه دیوار خانه را دیدم که شکافته شده و دو نفر از آن بیرون آمدند که به شدّت وحشتناک بودند. یکى از آن ها بالاى سر من و دیگرى در زیر پاى من نشستند. آن ها بدنم را لمس نکردند؛ امّا طورى بود که احساس مى کردم رگهایم به آن ها متّصل شده است. به نحوى که از وصف کردن آن عاجزم تا جایى که احساس کردم جانم به حلقوم رسیده است.
⚡️ در این حال دوباره دیوار شکافته شد و مردى بیرون آمد و به آن دو نفر گفت: «او را رها کنید! همانا
#امام_حسین(ع) او را نزد خداوند شفاعت کرده است تا به دنیا بازگردد».
💢پس آن دو برخاستند و رفتند. من به عالم اوّل برگشتم و افرادى را که در اطرافم بودند، دیدم که در فکر تهیه اسباب کفن و دفن من هستند. چشمم را باز کردم. کسانى که اطرافم بودند خوشحال شدند.
🌱ناگهان آن زن علویه وارد شد و گفت: من شفاى حاجى میرزا خلیل را به شما مژده مى دهم چون که جدّم حسین(ع) او را نزد خداوند شفاعت کرده است.
🌦 پس ماجراى رفتن خود به حرم مطهّر امام حسین(ع) را برایمان بازگو کرد و گفت که:«در آن جا با تضرّع و زارى براى شفاى حاجى به حضرت توسّل نمودم و در آن حال به خواب رفتم. آن حضرت را در عالم رؤیا دیدم. امام به من فرمود: عمر حاجى به پایان رسیده است. من عرض کردم: اى آقاى من! من نمى دانم! من از شما شفاى حاجى را مى خواهم. در این حال حضرت براى شفاى حاجى دعا نمود و بعد به من فرمود: به تو مژده مى دهم که خداوند دعاى مرا اجابت نموده است.
♻️در زمان وقوع حادثه میرزا حدود 27 سال داشت و پس از این قضیه ۶۹ سال عمر کرد و همیشه مى گفت:«وجود من و اولادم همه از برکت دعاى آن زن علویه است».