مـیــثــــاق
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂خون دلی که که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍂 فصل هشتم قسمت نود و سه زندانیان عرب نزد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 🌱خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🌱فصل هشتم قسمت نود و چهار زندانیان عرب نزد ساواک 🌱 در میان آن ها مردی علاقه‌مند به ادبیات بود با شعر آشنایی داشت و اشعار بسیاری حفظ بود که من ابیات بسیاری از اشعاری را که از او شنیدم به خاطر سپردم این مرد سیدباقر نزاری نام داشت همچنین برادران عرب در زندان گونه ای شعر عامیانه را که ابوذیه نامیده می شد می خواندند 🌱 در میانشان جوانی روشنفکر و باسواد با لقب آل ناصر الکعبی بود که قبلاً درباره او سخن گفتم سید باقر نزاری همچنین مرد متعبدی بود به خاطر دارم او هر روز زیارت عاشورا را با صدای بلند می خواند بر اهل بیت صلوات می فرستاد و دشمنانشان را لعن میکرد بعد همچنان درحال قرائت اذکار خود در راهرو قدم میزد و راه میرفت 🌱 در سلول مجاور من یکی از اینها به نام شیخ حنش بود کلمه شیخ جایگاه او را در میان قبیله اش مشخص می کرد همسایه سمت دیگر من هم جوانی از این گروه بود که بین ۲۰ تا ۳۰ سال داشت نامش شیخ عیسی و خوش قیافه و موقر بود فهمیدم که او تنها پسرمادرش است و در قبیله اش برای خود جایگاهی دارد یکی از آنها شیخ دهراب الکعبی بود او هم شیخ قبیله اش بود و مورد احترام دیگر افراد . 🌱به خاطر دارم که برادران خوزستانی در ساعات گردش در هوای آزاد گاهی به شوخی با هم زد و خورد می کردند وقتی یکی از آنها به دهراب پناه می برد دیگر کسی به او نزدیک نمی شد یکی دیگر از آنها نیز عبدالزهرا بهشتی بود که در سلول روبه روی سلول من جای داشت من از این زندان خاطراتی با برادران خوزستانی دارم که برخی را ذکر می کنم. ادامه دارد..... 🍃@Misaagh_Amin