همسايه سايه ات به سرم مستدام باد
لطفت هميشه زخم مرا التيام داد
وقتي انيس لحظه ي تنهايي ام توئي
تنها دليل اينکه من اينجايي ام توئي
هر شب دلم قدم به قدم ميکشد مرا
بي اختيار سمت حرم ميکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل ميکند آدم کنار تو
حالي نگفتني به دلم دست ميدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مريم کنار تو
تا آسمان خويش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در اين حريم، سينه زدن چيز ديگريست
خونين تر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربيت شديم
داريم افتخار که همشهري ات شديم
ما با تو در پناه تو آرام مي شويم
وقتي که با ملائکه همگام مي شويم
بانو! تمام کشور ما خاک زير پات
مردان شهر نوکرو زنها کنيز هات
زيبا ترين خاطره هامان نگفتني ست
تصوير صحن خلوت و باران نگفتني ست
باران ميان مرمر آيينه ديدنيست
اين صحنه در برابر آيينه ديدنيست
مرغ خيال سمت حريمت پريده است
يعني به اوج عشق همين جا رسيده است
خوشبخت قوم طايفه، ما مردم قميم
جاروکشان خواهر خورشيد هشتميم
اعجاز اين ضريح که همواره بي حد است
چيزي شبيه پنجره فولاد مشهد است
من روي حرف هاي خود اصرار ميکنم
در مثنوي و در غزل اقرار ميکنم
ما در کنار دختر موسي نشسته ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته ايم
اينجا کوير داغ و نمک زار شور نيست
ما روبروي پهنه ي دريا نشسته ايم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنيد پيش مسيحا نشسته ايم
بوي مدينه مي وزد از شهر ما،بيا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ايم
از ما به جز بدي که نديدي ببخشمان
از دست ما چه ها که کشيدي ببخشمان
من هم دليل حسرت افلاک مي شوم
روزي که زير پاي شما خاک مي شوم...