قصه امشب🌜 🐺داستان گرگ و الاغ🐴 روزی الاغ 🐴هنگام علف خوردن ،‌کم کم از مزرعه دور شد . ناگهان گرگ گرسنه ای جلوی او پرید. الاغ 🐴خیلی ترسید ولی فکر کرد که باید حقه ای به گرگ بزند وگرنه گرگه اونو یک لقمه می کنه ، برای همین لنگان لنگان راه رفت و یکی از پاهای عقب خود را روی زمین کشید. الاغ 🐴ناله کنان گفت : ای گرگ🐺 در پای من تیغ رفته است ، از تو خواهش می کنم که قبل از خوردنم این تیغ را از پای من در بیاوری. گرگه با تعجب پرسید : برای چه باید اینکار را بکنم من که می خواهم تو را بخورم. الاغ🐴 گفت : چون این خار که در پای من است و مرا خیلی اذیت می کند اگر مرا بخوری در گلویت گیر می کند وتو را خفه می کند. گرگ🐺 پیش خودش فکر کرد که الاغ 🐴راست می گوید برای همین پای الاغ را گرفت و گفت : تیغ کجاست ؟ من که چیزی نمی بینم و سرش را جلو آورد تا خوب نگاه کنه. در همین لحظه الاغ🐴 از فرصت استفاده کرد و با پاهای عقبش لگد محکمی به صورت گرگ🐺 زد و تمام دندانهای گرگ شکست. الاغ🐴 با سرعت از آنجا فرار کرد . گرگ 🐺هم خیلی عصبانی بود از اینکه فریب الاغ را خورده است . ‌‌ کانال میوه دل من:👇 ╭┅──——🌸————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅──——🌸————┅╯