—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧— تعطیلات در مزرعه2⃣ علی کوچولو که حسابی ترسیده بود😰 اردک رو برداشت و برد یه جایی پشت باغچه قایم کرد🏡 وقتی روشو برگردوند تا بره به ادامه بازیش برس، دید که خواهرش سارا👧 تمام مدت داشته نگاهش می‌کرده👀 اما هیچی به علی نگفت و رفت😶 فردا ظهر☀️ مادربزرگ از سارا خواست تا توی آماده کردن سفره‌ نهار بهش کمک کنه🍽🍴سارا نگاهی به علی کرد و گفت: مادربزرگ علی به من گفت که از امروز تصمیم گرفته تو کار‌های خونه به شما کمک کنه😏 بعد هم زیرلب به علی گفت: جریان اردک رو یادته😎 علی کوچولو هم دوید و تمام بساط ناهار رو با کمک مادربزرگش فراهم کرد😞😒 ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯