💞معرفی شهید 💞 ✨سید علی اصغر دوازده سالشون بودن که سید محمد رضا دایی عزیزشون در جنگ طالبان به شهادت رسیدن. بعد سید رضا خیلی بیتابی میکردم. روزی علی اصغرم اومد کنارم نشست گفت مادرجان چرا گریه میکنی. دایی محمدرضا دمش گرم شهیدخدائی عجب خدا دوستش داشت، من که افتخار میکنم نمیدونم چرا شما اینجوری گریه میکنین. خدائی دمش گرم کاش من جای دایی بودم.میگفت مادر من هم از این بعد تاروزی که نماز و روزه برام واجب نشده نمازها روزه هامو نذر دایی میکنم که شهید بشم و مراسمم هم مثل مراسم دایی جانم باشکوه بشه. یجوری حرف میزد انگار خبر داشت که روزی شهید میشه.؛ همینطور هم شد. نماز هاو روزه نذری پسرم بهترین قبولی رو گرفته بود.❤️ سید علی اصغر ۱۷ سالشون بودن در ماه محرم اربعین پای پیاده رفتن کربلا.حسین بن علی ع رو هم زیارت کردن.❤️ قبل ازرفتن خودش به سوریه پدر و عموی ایشون رفتن سوریه. علی اصغر میگفت من وظیفه میدانم تا عمو از سوریه برنگشته باید خرج زن عمو و بچه هاشو خودم بدم.💪 با اضافه کاری بیشتر وخواب کمتر با سن کمش این وظیفه بزرگ رو به عهده گرفته بود. بعد خودشون موفق شدن اجازه بگیرن ؛رفتن سوریه زیارت حضرت عمه های سادات. حضرت زینب کبرا و حضرت باب الحوائجِ سه ساله وبعد به جمع گروه فاطمیون پیوست✌️ 🕊🌷 🌹💫 @Modafeaneharaam