مدافعان حرم 🇮🇷
🍂#قسمت_اول پتـوهـایـی ڪه بُـرد وقتی در خرداد سال۱۳۶۹زلزله رودبار و منجیل اتفاق افتاد،#محمودرضا نه
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 به راویت برادر💚 🍂 🍁زاهـد نـوجـوان شب معمولا توی اتاق پذیرای درس می خواندیم. پذیرای مان اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم یا میخواستیم درس بخوانیم، اجازه داشتیم به انجا برویم.🍃 یک بار بعد از نصف شب بود که برای مطالعه به اتاق پذیرایی رفتم دیدم قبل از من امده و آنجاست☺️. داشت می خواند🙂. آن موقع دوازده سیزده سال بیشتر نداشت.👌 جاخوردم، امدم بیرون و به اتاق خودم رفتم.😐 شب بعد،باز توی اتاق پذیرایی بود و نشد آنجا درس بخوانم.😊 چندشب پشت سرهم همینطور بود.☺️ بعد از نیمه شب بلند میشد می آمد توی اتاق پذیرایی و نماز می خواند☺️. هرشب هم که می گذشت، نمازش طولانی تر از شب قبل بود.🙂 یادم هست یک شب نمازش حدود دو ساعت طول کشید🍃 صبح روز بعد به او گفتم اینطوری کسر خواب پیدا میکنی و صبح توی مدرست چرت می زنی😒 .ضمنا تو هنوز به نرسیده ای و نماز یومیه بهت واجب نیست چه برسد به .😒 قبول نداشت و ظاهرا طلبه ای از فضیلت نماز شب برای محمودرضا گفته بود و او چنان از حرف های آن طلبه تاثیر گرفته بود که تا یک هفته مرتب را ادامه داد.☺️❤️ بخاطر مدرسه اش مانع نماز شب او شدم و قانعش کردم که لازم نیست نماز شب بخواند😒 ولی آن نمازها را واقعا با حال می خواند☺️. هنوز چهره و حالت ایستادنش سر نماز یادم هست.💔 🍂 🍁معنویت به همین سادگی از مریدان مرحوم بود.🙂 مرحوم آیت الله مولانا ظهرها در مسجد استادشاگرد در خیابان فردوسی تبریز اقامه نماز می کرد☺️. من ایامی که در دبیرستان ابوذر درخیابان تربیت درس می خواندم،به خاطر نزدیک بودن مدرسه به این مسجد ظهرها گاهی می رفتم☺️ و نماز را به ایشان اقتدا می کردم.🙂 ایشان خیلی بزرگوار بودند و با و حسن خلق فوق العاده ای با جوان ها برخوردمی کردند😊. معمولا بعداز نمازشان حلقه ای از جوان ها دور ایشان تشکیل می شد و تا چندساعت ایشان را رها نمی کردند❤️. در مقاماتی داشتند و البته کمتر کسی ایشان را در تبریز از این بعد می شناخت.❤️ من نمیدانستم هم در نمازایشان حاضر می شود.🙂 اوایل دوره من،با اواخر دوره دبیرستان هم زمان بود🍃. بعداز دانشگاه،من دیگر توفیق درک محضر آیت الله را به جز یکی دوبار در دیدارهایی که در منزلشان مشرف شده بودم نداشتم.☹️ محمودرضا در دوسال آخردبیرستان ظهرها بعد از مدرسه ،مسیر دبیرستان فردوسی تا مسجد استادشاگردرا پیاده طی می کرد🍃 و در نماز ایشان حاضر می شد.❤️ من از این قضیه بی اطلاع بودم. تا اینکه یک روز فهمیدم و به محمودرضاگفتم:شنیده ام می روی نمازآقای 🤔. اول جا خورد بعد گفت آره خیلی آدم خوش مرامی است.☺️ گفتم از فرمایشاتش استفاده هم میکنی؟؟....گفت بله . گفتم از چیزهایی که شنیده ای یکی دوتا بگو ماهم استفاده کنیم.😉 گفت دیروز بعد از نماز بااحتیاط و رعایت ادب رفتم جلو و سلام کردم و گفتم اگر میشود بفرمایید.😌 ایشان چندلحظه سرشان را انداختند پایین بعد توی صورت من نگاه کردند و گفتند حال شما خوب است😶. این را گفت و زد زیر خنده😂 و دیگر نگذاشت بحث آیت الله مولانا را ادامه بدهم.🙂 آن روز مرا پیچاند😒. بعدا دوباره یقه اش را گرفتم و خواستم اگر سوالی پرسیده و جوابی شنیده بگوید تا من هم استفاده کنم😒. گفت آن روز ایشان درباره سوال کردم و ایشان هم فرمودند همین روایت هایی که ودیگران از اهل بیت نقل کرده اند عرفان است.☺️☝️ تا آخر همین بود. هیچ وقت حتی یکبار هم نشد که تظاهری بکند یا قیافه آدم های معنوی را به خودش بگیرد☺️👌 .من تا آخر حیات ظاهری چیزی از اوندیدم که بخواهد معنویتش را به رخ بکشد.👌❤️ ... @modafeaneharaam