1⃣بوسیدم😘 و روی چشمانم گذاشتم.☺️ همیشه همین کار را می‌کردم آرام آرام با دست لباس پاسداری اش را میشستم با احترام و افتخار. برایم مقدس بود هم پاسدار بودنش هم لباسش.😇 بعضی روز ها با لباس فرم می آمد به خانه 🏡 دررا که باز میکردم یک مرد را می دیدم خنده🙂 رو وسبز پوش بود بهترین قاب تصویر بود 😍 لباس سبزش را دوست داشتم. می دانستم غایت ونهایتش فراتر از پوشاندن و نشان کاری است. رنگ و بوی خدارا داشت خلعت بهشتی اش . دیدن محسن در آن لحظات برایم شیرین بود و آن روز برایم بهترین روز عکس و فیلم میگرفتم،📸 در حالت های مختلف با ژست های متفاوت گاهی خسته می شد و اعتراض میکرد 😩 به محسن میگفتم:« سپاه تورا به هدفت که شهادت است نزدیک و نزدیک تر میکند🕊.» خودش هم می‌گفت:« ان شالله این لباس ، لباس شهادتم است» 2⃣حکایت دوم: محسن جونم قربونت بشم روز پاسدار و بهت تبریک میگم🌺 امیدوارم سال دیگه پیش امام حسین ع و حضرت زینب س روز پاسدار و جشن بگیری کاغذ را تا زدم و گذاشتم دردستش📃 باز کرد خواند چشمانش را بست😊 و نفس عمیقی کشید خنده بر لبانش نشست سرش را بالا آورد وبا نگاهش گفت :«فقط همین کافی بود » بهترین دعایی بود که می‌دانستم خوشحالش میکند. چند ماه بعد به آرزویش رسید 🕊 پی نوشت: تصویر دوم دست نوشته ای هست که روز میلاد امام حسین ع سال ۹۶برای محسنم نوشتم و تصویر دوم دست نوشته محسنم هست در جواب به من پی نوشت ۲:کیکی 🎂هم که مشاهده میکنید دست پخت خودم هست وقتی محسنم دید کلی غافلگیر خوشحال شد😍 🔷از زبان همسر شهید حججی به مناسبت روز پاسدار🔷 🕊 🥀