به نام حضرت صاحبسخن
بزرگتر
#تاریخ_شفاهی
✍ غروب پنجشنبه دوم آذرماه۱۴۰۲ بود که قبل از سعادت شعرخوانی در حرم مطهر رضوی، توفیق حضور در «محفل شعر فاطمی» نهاد کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی در مشهد را داشتم. شعرخوانی در کنار بزرگانی مثل شاعر پیرغلام آستان آلالله استاد محمدجواد غفورزاده «شفق» و مداح خوشنفس اهلبیت علیهمالسلام حاج مهدی اکبری حالهوای خاص خودش را داشت. اما نکتهای که شیرینی این دیدار را بعد از گذشت حدود یکماه برایم بسیار بیشتر از قبل کرد، اتفاقی بود که جمعهشب گذشته رخ داد. جایی که به نیت زیارت و شرکت در اختتامیه یازدهمین کنگره ملی شعر فاطمی «هجدهسالنوری» در جوار برادر شاعرم آقا سیدجواد شرافت راهی امامزاده صالح علیهالسلام تهران بودیم. از تمام خاطرات شیرین برنامه اختتامیه -مثل اغلب برنامههایی از ایندست- که بگذرم، میرسم به آخرین دقایق آن. جایی که؛
✍ پلههای زیرزمین را دوتا یکی رد کردم و با عجله بهسمت حیاط امامزاده دویدم. در حیاط استاد «شفق» را دیدم که گوشهای ایستاده و خلوت کرده است. سعی کردم با رعایت ادب نزدیک شوم. سلام کردم و عرض کردم که؛
-آقا سلام و ارادت. خیلی مخلصیم استاد. ببخشید گویا به آقا هادی جانفدا فرموده بودید که با حقیر امری دارید. سراپا گوشم.
استاد با همان لبخند و آرامش همیشگی، دستم را در دستان مبارکش فشرد و گرم تحویلم گرفت و فرمود؛
- سلام بر آقا مجتبی شاعر جوان و عزیز ولایی. آقای خرسندی! من اگرچه خیلی اهل فضاهای مجازی نیستم و راستش خیلی هم حالوحوصلهاش را ندارم، اما اشعار شاعران، بهخصوص شاعران جوان ولایی را دنبال میکنم. از اشعار جنابعالی هم تا بهحال بارها شنیدهام و خواندهام و لذت بردهام. البته گاهی نقطهنظراتی هم داشتهام که شاید ارزش شنیدن و جای تامل هم داشته باشد. اما مطلبی که امروز میخواهم خدمت جنابعالی عرض کنم مربوط به دیداریست که اخیرا در مشهد داشتیم، در آن محفل شعر فاطمی. آن شب از هر دوغزل زیبای فاطمی که شما خواندید، بسیار لذت بردم. اما راستش نسبت به آن دوبیت که در انتهای کار خواندید و گویا دوبیت از یک غزل نوسروده بود که صرفا بابت اینکه نمکی از مرثیه هم در اجرایتان بوده باشد، قرائت کردید، که امیدوارم ماجور باشید.
اما برادر جان! به ۳دلیل باید در بیت دوم ان شعر تامل داشته باشید؛
در جنگهای اول اسلام ریشه داشت
بُغضی که از علی دل دشمن همیشه داشت
* نامردها به خانهی او حملهور شدند
با این که پشت در زن او بار شیشه داشت *
بعد از خواندن این دوبیت، استاد مکث و تاملی داشتند و فرمودند؛
_ اولا این نوع خطاب به امیرالمومنین علیهالسلام جسارت است. چه این که ما حتی وقتی میخواهیم حال خانواده صمیمیترین دوستمان را هم بپرسیم، میگوییم؛ حال همسرت یا حال خانمت چطور است.
_ دوم این که خود حضرت را دوبار در یک بیت با ضمیر «او» خطاب کردن میتواند محل اشکال و تامل باشد. چرا که ضمیر غایب در بسیاری از موارد برای نپرداختن مستقیم به شخص مورد خطاب و العیاذبالله کمرنگ یا حتی بیاهمیت نشان دادن او به کار میرود.
_ نکتهی سوم و مهمتر هم این که اصطلاح «بار شیشه» یک اصطلاح کاملا عامیانه است و معمولا ما مردها این اصطلاح را برای همسر خودمان بهکار میبریم. آنهم برای فرزندانی مثل فرزندان ما که همگیشان فدای حضرت محسن علیهالسلام و پدر و مادرش.
(لازم است این نکته را عرض کنم که بیت را همان لحظه از شعر و حافظهام حذف کردم، اما در این مقال برای بیان و ثبت نکتهی آموزشی آن را میآورم تا برای خودم و شاید دیگر شاعران چراغ راه باشد.)
✍من همینطور مات و مبهوت مانده بودم که چگونه فردی با آن همه مشغلههای ادبی و با سنوسال استاد شفق(که انشاءالله خدایش عمر باعزّت دهاد) این شعر را با تمام ظرایف و دقایق در خاطر مبارکشان داشتهاند و بعد از گذشت یکماه، همچنان طوری دربارهی بیت صحبت میکنند که انگار همین چنددقیقه پیش در جلسه خوانده شده است. از طرفی هم بسیار خوشحال بودم که خداوند این روزی را نصیب من و شعرم کرد که از علم، ادب و اخلاق مردی بهره ببریم که چندین دهه قدم و قلمش وقف خدمت به آستان ملکپاسبان اهلبیت علیهمالسلام است. با برقی که از خوشحالی در چشمم نمایان بود، از استاد تشکر کردم و همانجا این بیت را از شعر پاک کردم. انشاءالله که خداوند سایهی همهی بزرگان و بزرگترهای شعر و ادب را بر سر ما دانشآموزان شعر همواره مستدام و برقرار دارد. آمین.
#مجتبی_خرسندی#یادداشت_ادبی@Mojtaba_khorsandi