بسم الله الرحمن الرحیم
ملامت
منی که بار سفر بسته بودم از آغاز
نگاه خویش به در بسته بودم از آغاز
برای سرخی صورت به روی هر انگشت
حنای خون جگر بسته بودم از آغاز
منم شبیه ولیعهد شاه مغلوبی
که دل به تاج پدر بسته بودم از آغاز
به دشمنان خود آنقدر مطمئن بودم!
که روی گُرده سپر بسته بودم از آغاز
به خاطر نپریدن ملامتم نکنید
که من کبوتر پربسته بودم از آغاز
عجیب نیست که با مرگ زندگی کردم
به قتل عمر کمر بسته بودم از آغاز
اگر چه آخر این قصه بستهام در را
چنین نمیشد اگر بسته بودم از آغاز
مجتبی خرسندی#مجتبی_خرسندی#نقطهضعف#چاپ_سوم@Mojtaba_khorsandi