🌟❧✧﷽✧❧🌟 ✍نجاتِ شهید ثانۍ در بیابان توسّطِ امام‌زمـان {؏} : : 💫شهید ثانۍ به همراه ڪاروانۍ در حال سفر بود ،، در بین راه به جایۍ به‌نام رَمْلِه رسیدند ،، شهید خواست به مسجدۍ ڪه معروف است به جامع ابیض برود ،، به‌خاطر زیارت ڪردن انبیایۍ ڪه در آن‌جا مدفون هستند ،، پس دید ڪه در ،، قفل است و در مسجد هیچ‌ڪسۍ نیست .. 💫پس دستش را بر روۍ قفل گذاشت و ڪشید ،، به اعجاز الهۍ در باز شد ،، او داخل شد و در آن‌جا مشغول به نماز و دعا گردید و به‌خاطر توجّهِ وۍ بسوۍ خداوند متعال ،، متوجّهٔ حرڪتِ ڪاروان نشد و از قافله جا ماند .. 💫پس متوجّه شد ڪه ڪاروان رفته و هیچ‌ڪسۍ از آن‌ها نمانده است ،، نمۍدانست چه‌ڪار باید بڪند و در مورد رسیدن به آن‌ها فڪر مۍڪرد ،، با توجّه به این‌ڪه وسایلِ او نیز بار شتر بوده و همراه ڪاروان رفته است .. 💫بنابراین شروع ڪرد پیاده به دنبالِ ڪاروان راه رفتن تا این‌ڪه از پیاده راه رفتن خسته شد و به آن‌ها نرسید و از دور هم آن‌ها را ندید .. 💫وقتۍ در آن وضعیّت سخت و دشوار گرفتار شده بود ناگهان مَــردۍ را دید ڪه به طرف او مۍآمد ،، و آن مَــرد بر سوار استرۍبود ،، وقتۍ آن سوار به او رسید گفت: "پُشتِ سر من سوار شو" .. 💫پس شهید ثانۍ را پُشتِ خود سوار ڪرد و مثل برق در مدّتِ ڪوتاهۍ او را به ڪاروان رساند و او را از استر پیاده ڪرد و فرمود : "پیشِ دوستانت برو" و او وارد ڪاروان شد .. 💫شهید ثانۍ مۍگوید : در جستجوۍ آن بودم ڪه در بین راه او را ببینم ولۍ اصلاً او را ندیدم و قبل از آن هم ندیده بودم ..... 💫نجم الثّاقب : : 💫اَللّٰهُـمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِّكَ‌الْفَرَجْ💫 ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟