صفحه 8⃣6⃣2⃣ سوره مبارک 🔸20 - موسی گفت: آری من چنین فعلی را مرتکب شدم (ولی نه بر عمد بلکه) در آن هنگام من (برای نجات سبطیان از ظلم قبطیان) به وادی حیرت سرگردان و از گمشدگان (دیار شما) بودم (و کاری به قصد نجات مظلومی کردم به قتل خطایی منتهی شد). 🔹21 - و آن گاه از ترس شما گریختم تا آنکه خدای من مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیغمبران خود قرار داد. 🔸22 - و (بازگو) این که طایفه بنی اسرائیل را بنده خود کرده‌ای این هم نعمتی است که منّت آن بر من می‌نهی؟ 🔹23 - باز فرعون به موسی گفت: ربّ العالمین چیست؟ 🔸24 - موسی جواب داد: خدای آسمانها و زمین است و آنچه ما بین آنهاست، اگر به یقین باور دارید. 🔹25 - فرعون روی به درباریانش کرد و گفت: آیا نمی‌شنوید (که این مرد چه دعوی بی‌دلیل می‌کند). 🔸26 - موسی گفت: همان خدایی است که شما و پدران پیشین شما را بیافرید. 🔹27 - باز فرعون گفت: این رسولی که به سوی شما به رسالت فرستاده شده سخت دیوانه است. 🔸28 - باز موسی گفت: همان آفریننده مشرق و مغرب (و روز و شب) است و هر چه بین اینها موجود است، اگر شما (در قدرت حق) تعقل کنید. 🔹29 - باز فرعون گفت: اگر غیر من خدایی را بپرستی البته تو را به زندان خواهم کشید. 🔸30 - موسی باز پاسخ داد: اگر هم حجت و معجزی (بر صدق دعوی خود) بر تو آورده باشم (بازم به زندان کشی). 🔹31 - فرعون گفت: آن معجزه را بیار اگر راست می‌گویی؟ 🔸32 - در آن موقع موسی عصای خود بیفکند که ناگاه اژدهایی عظیم پدیدار گشت. 🔹33 - و نیز دست خود (از گریبان) بیرون آورد که ناگاه سپید و رخشان به چشم بینندگان آشکار گردید. 🔸34 - فرعون رو به درباریانش کرد و گفت: این مرد ساحری بسیار ماهر و داناست. 🔹35 - که می‌خواهد بدین سحر و شعبده‌ها شما (مردم مصر) را از کشور خود آواره کند، حال شما چه می‌فرمایید؟ 🔸36 - آنها به فرعون گفتند: او و برادرش را زمانی باز دار و افرادی را برای جمع کردن مردم در شهرها بفرست. 🔹37 - تا ساحران ماهر زبر دست را (برای دفاع او) نزدت حاضر آورند. 🔸38 - آن گاه ساحران را بر حسب وعده به روز معیّن حاضر ساختند. 🔹39 - و مردم شهر را گفتند: چه بهتر که همه در آن روز جمع باشید (تا واقعه را مشاهده کنید). 📚ترجمه 💦 @MosHaf_et