چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج... 🔸 خود عمر بن سعد به كشتن حضرت سيدالشهدا(ع) علاقه اى نداشت. وى مدت ها در اين فكر بود كه در رى (تهران فعلى) حكومت كند. در اين زمينه گفتگوهايى شده بود. وقتى اين شرايط پيش آمد با او شرط كردند و گفتند: اگر مى خواهى به حكومت رى برسى، بايد بروى و با امام حسين(ع) بجنگى. 🔸 پس از آنكه اين شرط را قبول كرد، باز هم مطمئن نبود كه كار به جنگ بكشد. مى گفت ما سى هزار نفر جمعيت داريم (البته تعداد سپاه او را تا صد و بيست هزار نفر هم گفته اند) وقتى امام حسين(ع) با صد نفر، صد و پنجاه يا دويست نفر بيايد، در مقابل اين لشگر تسليم مى شود، بعد او را مى گيريم و مى بريم نزد يزيد و ديگر به ما مربوط نيست. 🔸 در دهه اول محرم ملاقات هايى با حضرت سيدالشهدا(ع) داشت و سعى مى كرد همين كار را بكند. يك نامه هم براى عبيدالله بن زياد نوشت و گفت الحمدلله كارها دارد به خير مى گذرد، امام حسين(ع) را به كوفه مى آوريم و دستش را در دست امير مى گذاريم، بسيارى از افرادى هم كه با عمر بن سعد بودند، به همين نيت آمده بودند نه به قصد كشتن حضرت سيدالشهدا(ع). 🔸 مى گفتند: وقتى اين جمعيت بيايد، امام حسين(ع) با جمعيتِ محدودش، چاره اى جز تسليم ندارد و او را مجبور به بيعت مى كنيم. ✅ ولى وقتى انسان در مسير غلطى افتاد و حاضر شد كه معصيت كند، به راه خلاف برود و با دشمنان خدا بسازد، كم كم به جايى كشيده مى شود كه خودش هم فكر نمى كرد. اول يك قدم برمى دارد و مى گويد اين چيزى نيست، قابل اغماض است، سپس يک قدم ديگر برمى دارد و كم كم زاويه باز شده و به آنجايى مى رسد كه نبايد برسد. (1) پ.ن: شما هم با خواندن این متن، یاد برجام و مذاکره با آمریکا می افتید؟ یاعلی🌹 محمد صالح مشفقی پور ____________________ (1) در پرتو آذرخش/ آیة الله مصباح/ مسلمانان ظاهری/ ص109. 💎 @Moshfeghoun 💐