🇮🇷مستندعشق
#شهید_عباس‌_دانشگر #راستی‌_دردهایم‌_کو ؟ 37 یادم می‌افتد که حاج‌حمید همیشه می‌گفت من دوست ندارم ک
؟38 بوی نوروز به مشامم می‌رسد! خیلی‌ها را می‌شناسم که می‌گویند به نوروز که نزدیک می‌شویم، انگار عطر و بوی هوا تغییر می‌کند! راست می‌گویند. یکی دو هفته آخرِ اسفند با بقیه سال فرق می‌کند و برای من، اسفندِ امسال، متفاوت‌تر است. امسال هم فاطمه رنگ و روی جدیدی به زندگی‌ام داده و هم به آرزویی که ماه‌هاست دنبالش می‌کنم، نزدیک‌تر شده‌ام. این‌بار که به سمنان می‌آیم، تصمیم می‌گیرم شکسته‌بسته موضوع رفتن را با مادرم در میان بگذارم. استدلال‌هایی که ممکن بود برای مخالفت بیاورد را در ذهنم مرور می‌کنم تا برای دفاع آماده باشم! یک‌بار بالاخره سر صحبت را باز می‌کنم. کج‌دار و مریز فایده ندارد! قاطع و محکم می‌گویم مادر! می‌خواهم بروم! مادر، جا نخورد اما شروع کرد به استدلال کردن: -حواست هست که الان دیگه همسر داری؟ -آره مامان! حواسم هست ولی می‌خوام برم! -چشم به هم بزنی، این شیش ماه می‌گذره و باید آماده عروسی گرفتن بشی؛ اگه بری همه کارا عقب میفته. -خدا بزرگه مامان! کارِ خاصی نداریم که؛ تشریفات نداره که عروسی‌مون، حواسم هست، خیالت راحت! مادر انگار می‌دانست که این تحذیرها به حالم اثر ندارد، ای کاش اندازه عشقم به رفتن را می‌دانست... به مادر نگفتم که دوست دارم به خط مقدم جنگ بروم؛ و نخواهم گفت! می‌ترسم که دلش بلرزد... باید به فکر صحبت با فاطمه هم باشم. می‌دانم که رفتنم، برای او باید سخت‌تر باشد اما باید منطقی بنشینیم به صحبت. حرف زدن آدم‌ها با هم، دل‌هایشان را آرام می‌کند... ─┅─🍃🌺🍃─┅─ ؟ 39 یک، دو، سه... بیست! خیز رفتم جلوی مادر؛ دست‌هایم را مشت کردم و روی فرش، بیست تا شنا رفتم. می‌گفت بدنت ضعیف است، جان نداری که بجنگی! می‌خواستم ابزار عذر را از دستش بگیرم. مدت‌هاست که دارم روی آمادگی جسمانی‌ام کار می‌کنم؛ این هم نشانه‌اش! لبخندی زد. بیست تا شنا فاصله بود بین من و رضایت مادرم! با هم حرف زدیم. گفتم یک روز، امام‌مان، ناصر خواست، عباس رفت به میدان؛ حالا که خواهرِ امام‌مان ناصر می‌خواهد، عباسِ تو نرود به میدان؟ بین یاری‌طلبی این خواهر و برادر که فرق نمی‌گذاریم، می‌گذاریم؟ هرطور بود، لبخند را نشاندم روی صورت مادر... بیرون که رفتم برایش شاخه گلی خریدم. به خانه آمدم و روبرویش ایستادم. سعی می‌کردم که دلواپسیِ مادرانه را در چهره‌اش نبینم. احترام نظامی گذاشتم:«تقدیم با عشق...»...🌹 ادامه دارد یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ─┅─🍃🌺🍃─┅─ @Mostanade_Eshq