◽️چگونگي اذن ملاقات با حضرت زهرا(علیها السلام)
◽️﷽ باري پس از پايان خطابه،زنها پيام تند و ملامتبار و تهديدآميز زهرا(علیها السلام) را به مردانشان رساندند و آنها بيش از پيش در تنگناي فشار افكار عمومي قرار گرفتند. از اين رو تصميم ديگري گرفتند و آن اينكه به فكر افتادند: خود آن دو نفر(ابوبكر و عمر) شخصاً به عيادت فاطمه(علیها السلام) بروند و مستقيماً به عذرخواهي از آن حضرت بپردازند تا شايد از اين طريق جلب رضايت كرده و آرامشي در افكار مردم به وجود آورند.
درِ خانهي زهرا (علیها السلام) آمدند امّا اذن ملاقات داده نشد! مكرراً آمدند و نتيجه نگرفتند. عاقبت دست به دامن اميرالمؤمنين(علیه السلام) شدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند.
عمر گفت: يا اباالحسن ابوبكر پيرمرد رقيقالقلب و يار غار پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. چه شود كه شما براي ما از فاطمه اذن ملاقات بگيري؟آن جناب به خانه آمد و با خطابي كه حاكي از تكريم و تجليل است فرمود:
(اَيَّتُهَا الْحُرَّةُ فُلانٌ وَ فُلانٌ بِالْبابِ يُرِيدانِ اَنْ يُسَلِّما عَلَيْكِ فَما تُرِيدِينَ)؛
«اي آزادزن![يعني تو خود آزاد و مستقلّ در كار خود هستي، من تحميلي بر تو ندارم]فلاني و فلاني[ابوبكر و عمر] بيرون در هستند و مي خواهند به شما سلام كنند اينك ميل شما چيست»؟
فاطمه(علیها السلام) فرمود: به خدا قسم من از آنها[ابوبكر و عمر] ناراضيم و اذن ملاقات نمي دهم!
عليّ مظلوم فرمود: من متعهّد شدهام از شما اذن ملاقات بگيرم.اين سخن را كه شنيد از روي كمال تواضع و فروتني فرمود:
(اَلْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُكَ اِفْعَلْ ما تَشاء)؛
«خانه،خانهي تو و آزادزن نيز زوجهي توست،هر طور تمايل داريد عمل كنيد».
زنان موظّف به اطاعت از شوهرانشان هستند.همانطور كه در بستر افتاده بود؛ با كمك زناني كه كنار بسترش بودند روسري خود را بست و از آنها خواست صورتش را به سمت ديوار بچرخانند!
آن دو وارد شده و سلام كردند. آن حضرت جواب سلامشان را نداد!! اشاره به اينكه من شما را مسلمان نمي دانم تا جواب سلامتان واجب باشد! نشستند و ابوبكر آغاز سخن كرد و گفت: شما دختر رحمتٌ للعالمين هستيد. از ما اسائه ي ادبي شده و جرياناتي پيش آمده و اينك به عذرخواهي آمدهايم. ما را ببخشيد و از ما راضي بشويد.
▫️ سؤال حضرت زهرا(علیها السلام)
حضرت فاطمه(علیها السلام) فرمود: من يك سؤال از شما مي كنم و جواب مي خواهم و ديگر با شما حرف نمي زنم. سؤال من اين است: شما را به خدا قسم مي دهم آيا اين جمله را از پدر من دربارهي من شنيديد كه فرمود:
(فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذاني فَمَنْ آذاني فَقَدْ آذَي اللهَ)؛
گفتند: بله،شنيديم. همين كه آنها اين اقرار و اعتراف را كردند؛فاطمه(علیها السلام) با دشواري زياد دستش را به آسمان برداشت و گفت: خدايا! شاهد باش اين دو نفر مرا آزردهاند، من از اينها ناراضي و بر اينها خشمگينم!
بعد فرمود: ديگر با شما حرف نميزنم تا به لقاي خدا و پدرم برسم و شكايت شما را پيش خدا و پدرم ببرم.
ابوبكر از شنيدن اين سخن ناله سر داد و ويل و واويل كرد و گفت: اي كاش مادر مرا نزاييده بود[تلفیق از بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۱۹۸ و بیت الاحزان صفحات ۷۳ و ۷۴]و ... به هر حال رفتند.
صفیر هدایت شماره ۰۲۸ _ سلسله مباحث معارفی حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
@Mr_Gray_1 /
#العبد