•• . حالا که نیست درنظرش نیک‌و‌بد حسین اشــکی بریز، اشــکِ تـو را می‌خرد حسین با روضه می‌توان به فراسوی عرش رفت با بال اشـک . . . اگر برســـاند مدد حسین در ســــوگ او مجــــوس و مسلمان و ارمنی هرکس به رسم خویش صدا می‌زند حسین 🍃 روز ازل که آب و گـــل ما درســـت شد این خانه را به نام خودش زد سند حسین در خیــمه‌‌ی عــزای تو خــود را شناختیم ما زیــر پرچــم تو کشـیدیــم قــــد حسین انگشتری که هیچ، که بر لوح قلب خویش حـک کرده‌ایم نــام تو را تا ابد «حسین» غمـگین مباش ای دل اگر سیل غم رسید مارا به سوی کشتی خود می‌برد حسین یک «یاحســین» خالی ما را در این جهان با لطف خود حساب کند بی عدد حسین "ای آنکــه آه در پی آه اســت هســـتی‌ات" روزی خودش به دادِ دلت می‌رسد حسین آنجا که زخـــــم‌های دلم مرهمی نداشت هرگز نزد به سینه‌ی ما دست رد حسین آیینه ساخت از دل ما با غم خودش هیهات اگر که قلب مرا بشکند حسین با تربت تو زنــدگی‌ام را گره زدند از مهد، خاکسار توام تا لحد حسین . •••