•• . می رسم، امـا سـلام انـگـار یـادم می رود شاعـری آشفتـه ام ، هنجار یـادم می رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بـر دل مگیر بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می‌ رود مـن پُر ازدردم، پُر ازدردم، پُر ازدردم، ولـی تـا نگـاهـت مـی‌کـنــم، انگـار یـادم مـی‌رود راستۍچندیست میخواهم بگویم بیشمار دوستت دارم…! ولی هر بـار یـادم می رود مست و سرشاری زعطرِ صبح تا مۍبینمت وحشتِ شـب های تلـخ و تار یـادم می‌رود! شب تورا درخواب‌میبینم همین‌را یادم‌است قصـه را تـا می‌شــوم بیدار...یـادم مـی‌رود . •••