🔅ادامه شرح حکمت ۴۱
🔆مامون از ثمامه پرسید بلای سخت کدام است؟ ثمامه گفت: سختی دانشمندی که قضاوتش در دست جاهل بیافتد! مامون گفت: این مطلب را از کجا می گوئی ثمامه گفت: هارون الرشید مرا پیش مسرور کبیر زندان کرده بود او نفس کشیدن را هم برای ما مشکل کرده بود یک شب شنیدم قران می خواند او آیه (ویل یومئذ للمکذبین) را به صیغه مفعول خواند گفتم: امیر! باید مکذبین (بکسر ذال بخوانید) چون به فتح ذال منظور پیغمبران می شود که آنان را مذمت می کنی. امیر در جواب من گفت: من شنیده ام که (قدری) هستی. زنده نمانم اگر تو را امشب زنده بگذارم. آنقدر مرا شکنجه داد که مرگ را دیدم. معاویه حاکمی از طایفه کلب انتخاب کرد. او یک روز در سخنرانیهای خود به کلمه مجوس رسید، گفت خدا لعنت کند مجوسیان را با مادران خود همبستر می شوند بخدا سوگند اگر ده هزار درهم به من بدهند این کار را با مادرم نمی کنم. خبر بگوش معاویه رسید. معاویه گفت: خدا زشتش کند آیا اگر بیشتر به او می دادند با مادر خود همبستر می شد. او را عزل کرد..
📙شرح
#حکمت_41
حکمت های نهج البلاغه ( همراه با 25 ترجمه و شرح )/ ص46
🔶
@Nahj_Et