▫️
فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً، فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ، وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ، عَلَى صِحَّة مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقَاء مِنْ لُبِّهِ
🟤به خاطر آن، اعضا و پيکرشان سست مى شود و در برابر آن رنگ خود را مى بازند; سپس مرگ تدريجاً در آنها نفوذ مى کند و ميان آنها و زبانشان جدايى مى افکند; در حالى که ميان خانواده خود قرار دارند; با چشم خود به آنها نگاه مى کنند و با گوش سخنانشان را مى شنوند و عقلشان سالم و فکرشان برجاست
✍
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود که معمولا اوّلين چيزى که از کار مى افتد زبان است. همان زبانى که بزرگترين سرمايه انسان براى حلّ مشکلات اوست و چه دردناک است که انسان با چشم ببيند و با گوش بشنود و عقل او سالم باشد، ولى نتواند کمترين سخنى بر زبان جارى کند و خواسته هاى خود را شرح دهد.
يکى از شارحان نهج البلاغه در اين جا مثالى از تورات درباره مرگ نقل کرده است که بسيار گويا است. مى گويد: مرگ همچون درخت پرخارى است که در تمام بدن انسان فرو رود و هر خارى (همچون قلاّب) به يکى از رگ ها و عصب ها بند شود و يک مرتبه انسان قوى و نيرومندى آن درخت را از بدن جدا کند و تمام عروق و اعصاب را پاره پاره سازد.
📘#خطبه_109
🔶
@Nahj_Et