🌺 پرهیز از 🌱 بخدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم كه به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یك من از گندم های بیت المال را به او به خشم (ببخشم)، كودكانش را دیدم كه از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگ شان تیره شده بود گویا با نیل رنگ شده بودند. 🌱 پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تكرار می كرد، چون گفته های او را گوش فرادادم پنداشت كه دین خود را به او واگذار می كنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم، روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیك كردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیك بود از حرارت آن بسوزد. 🌱 به او گفتم، ای عقیل: گریه كنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می نالی كه انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخی می خوانی كه خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ 🌱 و از این حادثه شگفت آورتر اینكه شب هنگام كسی به دیدار ما آمد و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود كه از آن تنفر داشتم، گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هدیه است؟ یا زكات یا صدقه؟ كه این دو بر ما اهلبیت پیامبر حرام است. گفت: نه، زكات است نه صدقه، بلكه هدیه است. گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند، آیا از راه دین وارد شدی كه مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدی؟ یا هذیان می گویی؟ 🌱 بخدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی كنم كه پوست جوای را از مورچه ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم كرد، و همانا این دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است. 🌱 علی را با نعمت های فناپذیر، و لذت های ناپایدار چه كار؟!! بخدا پناه می بریم از خفتن عقل، و زشتی لغزش ها، و از او یاری می جوییم. 🔶 @Nahj_Et