قسمت ۲ ❌براساس واقعیت❌ خان بود مگه میشد رو حرفش حرف بزنی؟؟؟؟ یه روستا ازش حرف شنوی داشتن مادرم کنارم اومد گریه میکرد و میگف بخاطرمن بیا.. اگه تورو بکشه منم خودمو میکشم... خدایا شکرت ولی تو من ده ساله چی دیدی که اینجور امتحانم میکنی؟؟؟!!!! ااشکهای مادرمو دیدم... پاهام سست شد اشکام میریخت... چادرومو سرم کردم و رفتم نشستم پیش مردی که۲۰سال ازم بزرگتره... –ایا وکیلم؟ -بله!!!! دست و کل خانما بلند شد های های گریه من هم... شدم خانم خونش شدم محرم یکی که حکم پدرو داشت برام یه شبه صدسال بزرگ شدم دخترم!!!! اگه برگردید گذشته چکار میکنید اینبار؟ بدون اینکه فکرکنه اب داخل بطری رو رومزار ریخت و شروع کرد به شستن مزار جواب داد: —اگه برگردم عروسکامو برمیدارم میرم یه جای دور تنهای تنها فقط خودم باشم و عروسکام ..... زینب-عباسی(نفس) @Najvanafass(✨نجوا✨)