*در مکتب سردار سلیمانی*
*در محضر مردانی از جنس خاک، به قیمت افلاک*
*سردار شهید حسن باقری🌷*
مثل همیشه صبح زود نرفت. ناخن های نرگس را گرفت. سر به سرش گذاشت و بازی کرد.
می گفت: ببین پدر سوخته چه قدر شیرین شده. خودشو لوس می کنه.
یکی دو بار رفت بیرون، دوباره برگشت. چند تا کاست داد و گفت: حرف های خوبی داره. گوش کن، حوصله ات سر نمی ره.
همیشه می گفتم به دوستات بگو اگه شهید شدی، من اولین نفری باشم که باخبر می شم.
از صبح اخبار گوش نکرده بودم . دوستم تلفن کرد و گفت: اخبار گفته چند نفر شهید شدند.اسم مجید بقایی رو هم گفتن.نفر اول را نشنیدم کیه.
نخواستم باور کنم نفر اول غلام حسین است.
راوی: همسر شهید
https://eitaa.com/Nasehin