🔹ابوذر كه تا ديروز دنبال پاى ملخى مى ‏دويد و به خاطر هيچ زندگى مى ‏كرد و جان مى ‏داد، هنگامى كه عظمت خود را شناخت كه هستى به خاطر او پاگرفته و فرشته ‏ها به خاطر او سجده مى‏ روند، ديگر حتى بهشت او را تكان نمى ‏دهد و جز رضوان و دستور حق او را راه نمى ‏اندازد. 🔹ما تا كاه هستيم، با يك نسيم با يك فوت از دهان كودكى، زيرورو مى ‏شويم و خوشحال مى‏ شويم و خشم مى‏ گيريم و مى ‏ترسيم و اميد مى‏ بنديم. با يك سلام باد مى ‏كنيم و با يك بى توجهى پلاسيده مى ‏شويم و دق مى ‏آوريم. 🔹ما كه خود را نشناخته‏ ايم، از تمام عمر خود به چند تا خانه و ماشين و ثروت و اعتبار و شهرت دلخوشيم و قانعيم. در حالى كه تمام آنچه كه در يك عمر بدست مى ‏آوريم، سود يك لحظه ‏ى ماست. ما حتى در يك لحظه مى‏ توانيم از تمام دنيا و حتى از تمام بهشت بيشتر كار كنيم و مى ‏توانيم از هستى به رضوان هست ‏آفرين برسيم؛ كه رضوان او از همه ‏ى اين‏ها بزرگ‏تر است‏. 📚 مسئولیت و سازندگی | ص  ۱۹۰ ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄ @Nasserim ┄┅═✧❁••❁✧═┅┄