📚 که باید برطرف کنم،تنبلی صبح،سختی مهمان کردن علی،غرور در درمانگاه،صادق نبودن، خنده ی زیاد،کلک بنزین به بابا؛حسابی داشت روی نفس خودش کار میکرد میبینی چقدر به جزئیات کارهایش دقیق شده بود نوید هم مثل من مثل خیلی های دیگر، یک آدم معمولی بود. همیشه با معرفت بود خوش برخورد ،بود مهربان، بود اهل نماز و روزه و هیئت بود ولی معمولی بود. نوید از یک جایی به بعد شروع کرد به تغییر کردن من میفهمیدم وقتی دستم را میگرفت و میبرد پیش رفقای جدیدش تا به همدیگر معرفی مان کند می فهمیدم افتاده توی جاده ی دیگری TY .آخ ! نشستم پای درددل زمان از دستم رفت باید بزنم به جاده بهتر است تا شر نشده برسم به مشهد بقیه ی حرفها را پشت ماشین برایت میزنم توی جاده بدون هم صحبت رفتن سخت است کدام هم سفر بهتر از تو، سعید ؟! 📗