فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسیدیم پیش شهدای قطعه ۴۰. همین جا بود که من گفتم می خواهم از شرط و شروط های خودم حرف بزنم. اسم این ۳ شرط را هم گذاشته بودم «مهریه ی معنوی». انگشتش را کشید روی صندلی. بعد دستمال تاشده ای از جیبش درآورد و خاک صندلی را گرفت. همین طور که می نشست گفت: «خدا به ما رحم کنه!» من هم خندیدم و شروع کردم به شمردن شرط ها؛ 1⃣«اول اینکه می خوام به من قول بدید که من بعداز ازدواج هم بتونم بیام پیش شهدا🌷، حتی اگه شده هفته ای ی بار زیارت یه شهید گمنام هم باشه قبوله.» طبیعی بود که این مهریه را با جان و دل قبول می کند. 2⃣«دوم شفاعت. باید من رو شفاعت کنید اون دنیا.» برای این قلم از مهریه ی معنوی اما شرط گذاشت: «به شرط اینکه 🌷 برام بکنید.» وقتی هم که که در جوابش گفتم: « انشاالله عاقبت شما به شهادت باشه.» گفت: «انشاالله باهم» و برایم از و که در انفجار حله شهید شده بود مثال زد و گفت: «منم برای شهادت شما دعا می کنم.» 3⃣سوم اینکه معرفت و درکی رو که روزی تون می شه به منم بگید، نفقه و رزق معنوی من باشه که براتون واجب بشه اصلاً. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۰۴