📕نــداے قــرآن و دعــا📕
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ @zohoreshgh ❣﷽❣ #سه_دقیقه_در_قیامت💢 قسمت چهاردهم (نجات یک انسان)👇 🌷هم
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ @zohoreshgh ❣﷽❣ قسمت پانزدهم(سفر کربلا)👇 🌷من با خودم گفتم: خيلی كار مهمی كردم. اگر جای پدر مادر اين بچه بودم، به همه خبر می دادم كه يك جوان به خاطر فرزند ما خودش را به خطر انداخت. اگه من جای مسئولين استان بودم، يك هديه حسابی و مراسم ويژه می گرفتم. اصلا بايد روزنامه ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه كنند. من خيلی كار مهمی كردم. 🍁فردای آن روز تمام اين اتفاقات افتاد. خبرگزاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه كردند. استاندار همراه با خانواده آن بچه به ديدنم آمد و يك هديه حسابی براي من آوردند و ... جوان پشت ميز گفت: تو ابتدا براي رضاي خدا اين كار را كردی، اما بعد، خرابش كردی ... 🌷آرزوی اجر دنيايی كردی و مزدت را هم گرفتی. درسته؟ گفتم: همه اينها درسته. بعد باحسرت گفتم: چه كنم؟! دستم خالی است. جوان پشت ميز گفت: خيلی ها كارهايشان را برای خدا انجام می دهند، اما بايد تلاش كنند تا آخر اين اخلاص را حفظ كنند. بعضی ها كارهای خالصانه را در دنيا نابود می كنند! 🍁حسابی به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخي های بيش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غيبت ها و ... نابود ميشد و اعمال زشت من باقی می ماند. البته وقتی يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهای زشت ميشد. چرا كه در قرآن آمده بود: «انَ الحسنات یُذهِبنَ السَیئات» 🌷زيارت های اهل بيت (ع) بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت. البته زيارت های با معرفتی که با گناه آلوده نشده بود. اما خيلی سخت بود. هر روز ما دقيق بررسی و حسابرسی ميشد. كوچك ترين اعمال مورد بررسی قرار می گرفت. 🍁همين طور كه اعمال روزانه ام بررسی ميشد، به يكی از روزهای دوران جوانی رسيديم. اواسط دهه هشتاد. يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طی می شود. 🌷با تعجب گفتم: يعنی چی!؟ گفت: يعنی پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقي می ماند. نمی دانيد چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرايط بوديد، لذتي كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس می کرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟ التماس دعای فرج 🍃🌹 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄