۵ از اون روز بدجوری کینه ی سوگل و مادرش رو به دل گرفتیم سوگل سه بار دیگه تا پایان تعطیلات نوروزی به خونمون زنگ زد ولی ما جوابشو ندادیم. اتفاقا دوبار هم مادر اریا تماس گرفت اما مامان گفت جواب نمیده. گفت حتما دوباره از سوگل هم پشیمون شدند و میخوان بحث خاستگاری فاطمه رو مطرح کنن یا میخوان عذرخواهی کنن و بگن ببخشید بیخبر گذاشتیمتون ما دیگه دختر شمارو نمیخوایم. بابا میگفت اجازه بده مادرش حرف بزنه شاید حرف مهمی داره یا دلیل این کاراشونو میخواد توضیح بده ولی مامان و فاطمه رضایت نمیدادن. عید اون سال برای همگی مون کوفت شده بود. وقتی مدارس باز شد توی مدرسه سوگل با ذوق به سمتمون اومد ولی من و نسرین اصلا بهش اهمیت ندادیم هربار که باهامون حرف میزد ما پشتمونو بهش میکردیم اخرش با بغض گفت میشه لطفا دلیل این رفتارتونو بهم بگید؟