۳ اما از اونجایی که میدونستم برادرشوهرم دختری رو میخواد و باهم برای ازدواج به توافق رسیده اند اصلا نه دلم میومد باعث جداییشون بشم و نه دوست داشتم بعد از همسرم بچه هامو زیر دست ناپدری بفرستم. چون اخلاقهای برادرشوهرمو میدونستم که ادم کم حوصله و زودجوشی هست. صددرصد با بچه های شیطون من نمیتونست کنار بیاد. پس بطور جدی به پدرم هشدار دادم اصلا اقدامی نکنه. وقتی به گریه افتاد و توصیح داد که نگران اینده ی منو نوه های گوچکش هست و میخواد توی این زمونه ی گرگ بازار اذیت نشیم. من هم کاملا دلایلم رو براشون توضیح دادم با اینکه اصلا براشون قابل درک و قبول نبود اما محکم پای حرفم موندم و گفتم اگه با خونواده ی برادرشوهرم راجع به اون موضوع حرفی بزنه بشدت مخالفت میکنم و دلخور میشم دیگه رضایت داد دخالتی نکنه.