۴ حالا که پای یکی دیگه هم وسط زندگی شایانه که اصلا نمیذاره تو عروسش بشی... و اکه تو عروسش بشی نمیذاره رنگ خوشبختی رو ببینی. من میدونم شایانم دختره رو دوست داره الانم برای لجبازی با مامان و باباشه که پای تورو وسط کشیده و مثلا میخواد ازشون انتقام بگیره.. گفتم دروغ نگید میدونم کار عمه‌ست اون قرار امروز منو شایانو بهتون گفته... تا شب به حرفای مامان و بابا فکر میکردم ... آخرشب که همه خوابیدند صدای پیامک گوشیم بلند شد شایان بود حالمو پرسیده بود همه‌ی اتفاقات اونروز و حرفایی که شتیده بودم رو بهش گفتم با تعجب گفت این مسخره‌بازیا چیه چرا این دروغا رو بهت گفتن؟ مامان و بابام اصرار دارن با یکی دیگخ نامزد کنم اما ازین خبرام دیگه نیست که... ادامه دارد