چند روزی از این ماجرا گذشت یه روز بابام صدام کرد ی‌خوام یه چیزی نشونت بدم جنبه داری یا نداری عاشق این رفتارای مردونه بابامم حرفش یک کلامه موضوع رو کش نمیده دقیقاً میره سر اصل مطلب لبخندی زدم شما چی میگی با جنبه بازی در بیارم یا بی‌جنبه بازی لبخندی زد بیا بشین اینجا انقدر زبون نریز یه فلش گذاشت روی تلویزیون و شروع کرد به پخش فیلم ماشین شاهین اومد در یه خونه‌ای نگه داشت زنگ زد خانمی اومد در رو باز کرد و شاهین با ماشین وارد حیاط خونه شد در بسته شد و فیلم تمام شد یه حس خیلی بدی بهم دست داد رو کردم به بابام من به اون سه تا جوون از پنجره کمک کردم و از پشت بوم اصلاً اونا وارد خونه من نشدن من انقدر بد شدم که با من اون رفتارهای زشت رو بکنه از ماشین پرتم کنه پایین توهین کنه بهم ببره محلم نذاره بعد خودش با ماشین میره تو خونه این زنه ادامه دارد کپی حرام