#خودخواهی ۵
همون اول زندگیشون شوهرم بهشون گفت تو خونه ما بچه دار نشید دو سه سال که زندگی کردید از این خونه برید شما باید رو پای خودتون وایستید ما کمکتون می کنیم ولی خودتونم پس انداز کنید
پسرو عروسمم قبول کردن بعد عروسیشون طبقه بالای خونه ما بودن و سارا یه جوری رفتار می کر انگار که من تو خونه اونم یا یه وقتا با رفتارش بهم میفهموند ما اضافه ایم
با اینکه از سارا خوشم نمیومد اما تمام تلاشمو نیکردن که با هم رابطه خوبی داشته باشیم حداقل بخاطر پسرمم که شده بود باید باهاش کنار میومدم اما سارا اصلا به من نگاهم نمیکرد
تمام تلاش این دختر بر این بود که کنترل خونه رو از دست من دربیاره منم محلش نمیذاشتم با خودم میگفتم عیب نداره جوونه دیگه ولش میکنم تا کم کم درست میشه کم کم رسم کرد که من هر غذایی می پزم براشون ببرم
ادامه دارد
کپی حرام