#ناکام ۵
به زمین نگاه کردمانگار همین یک ساعت پیش بود که این زن مکار با قفل فرمون زد تو سر رسول و عشق زندگیم روی پاهام جون داد تصویر جسد رسول اومد جلوی چشم هام ناخواسته اشک از چشم هام جاری شد، قاضی ازمون خواست تا هر اتفاقی افتاده رو مو به مو بگیم و دوتا ماشین هم گذاشتن اونجاکه مثلا ماشین های ماست من از دید خودم گفتم اما باز قاضی باور نکرد گفت هیچ شاهدی بجز شما نیست و شما هم ی زن هستی باید یک مرد همتایید کنه یا دوتا زن دیگه، زن اون مرد بچه رو بهونه کرد و کاری نکرد فقط گفت که شوهرش زده و خودش رو کنار کشید تا نوبت شوهرش رسید اومد جلو و گفت که داشته زیر رسول کتک میخورده که یهو قاضی گفت وایسا ببینم تو چطور هم زیر رسول کتک میخوردی هم از پشت سر زدی تو سرش تو ی همدست داشتی همه نگاهها رفت سمت اون زن که حتی از گفتن اسمشم چندشم میشه به دستور قاضی بازداشتت کردن و بعد از بازجویی اعتراف کرد که اون با قفل فرمون زده توی سر همسر من و چون باردار بوده شوهرش گردن گرفته