⁣شعر معروف استاد شهریار تقدیم ب شما و دوستان گرامی جوانی شمعِ ره کردم که جویم زندگانی را⁣ نَجُستم زندگانی را و گم کردم جوانی را!⁣ کنون با بارِ پیری آرزومندم که برگردم ...⁣ به دنبالِ جوانی کوره راه زندگانی را!⁣ به یادِ یارِ دیرین کاروان گم کرده را مانَم⁣ که شب در خواب بیند همرهانِ کاروانی را!⁣ بهاری بود و ما را هم شَبابی و شکر خوابی ...⁣ چه غفلت داشتیم ای گُل، شبیخون جوانی را!⁣ چه بیداری تلخی بود از خوابِ خوشِ مستی ...⁣ که در کامم به زهر آلود شهدِ شادمانی را!⁣ سخن با من نمی‌گوئی اَلا ای همزبانِ دل ...⁣ خدایا با که گویم شکوه‌ی بی‌همزبانی را؟⁣ نسیمِ زلفِ جانان کو که چون برگِ خزان‌دیده ...⁣ به پای سروِ خود دارم هوای جانفشانی را!⁣ به چشمِ آسمانی گردشی داری بلای جان ...⁣ خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را!⁣ نَمیری شهریار از شعرِ شیرین روان گفتن⁣ که از آبِ بقا جویند عمرِ جاودانی را⁣ ⁣ ⁣استاد شهریار 🌴💎🌹💎🌴