صبح است گنجشک محض می خواند. حسی شبیه غربت اشیا از روی پلک می گذرد بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد با حسرت کلام می آمیزد باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد ابهام را شنید. باید دوید تا ته بودن باید به بوی خاک فنا رفت باید به ملتقای درخت و خدا رسید 🌴💎💎🌹💎💎🌴