🟣خاک های نرم کوشک🟣 خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی با کمک فرمانده گروهان ها و فرمانده دسته،ها گران را حدود همان چهل ،متر بردم جلو ،یکدفعه دیدم خودش آمد. سید و چهار پنج تا آرپی چی زن دیگر همراهش بودند. رو کرد به سید " ۱ " و پرسید: «حاضری برای شلیک» «بله حاج آقا.» «به مجردی که من گفتم ،الله اکبر شما رد انگشت من رو بگیر و شلیک کن به اون طرف» پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: «ماکه چیزی نمی بینیم حاج آقا! کجا رو بزنیم؟!» شما چکار داری که کجا بزنی؟ به همون طرف شلیک کن دیگه. به چهار، پنج تا آرپی زن دیگر گفت:«شما هم صدای تکبیر روکه شنیدید ،پشت سر سید به همون روبرو شلیک کنید.» رو کرد به من و ادامه داد: شما هم با بقیه بچه ها بلافاصله حمله رو شروع می کنید. من هنوز کوتاه نیامده بودم به حالت التماس گفتم:«بیا برگردیم حاجی، همه رو به کشتن میدی ها!» خونسرد گفت:« دیگه از این حرف هاش گذشته» رو کرد به سید آرپی چی زن «آماده ای سیدجان.» «آماده ی آماده» پاورقی ۱ - پیرمردی بود از خراسان که در شلیک و هدفگیری با آرپی جی، مهارت زیادی داشت ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃