〰🔹 آنوقت خيلى
جالب است، حضرت حدود برايش معين مىكنند، حدودش اين است، «أما الحد ألاول فعدن»
يك حد فدك، عدن است.
⚡️حالا اينها نشستهاند مثلاً در مدينه يا در بغداد دارند با هم صحبت مىكنند.
☄ يكىاش عدن، منتهیاليه جزيرةالعرب، «فتغير وَجه الرَّشيد» رنگش متغير شد، «وً قال أيها» عجب! «قال والحدد الثِاني سمرقند»حد دوم فدك، سمرقند است؛ «فاربَد وجه» رنگش تيره شد! «فالحد الثالِث إفريقيَة» حد سوم، تونس است؛ «اسود وجه»
😡 صورت هارونالرشيد سياه شد، «و قال هيه» هه
هه، عجب! چه حرفى! «قال والرابِع سيف البحرمما یلي الجزر وَ إرمينی» حاشيه درياها و آن جزيرهها و مثلاً ارمينيه، حالا ارمنستان يا فلان يا هرجا، آن منتهیاليه مثلاً درياى مديترانه و آنجاها.
⁉️ «قال الرِشيد فلم يبق لَنا شيء» براى ما چه ماند؟ «فتحوّل إلَى مجلسی» بلند شو بيا سر جاى من بنشين، «قال موسىبنجعفر أعلمتُك أنّني إن حددتها لَم تردها» گفتم كه اگر محدودش بكنم، تو آن را برنمیگردانی؛ «عند ذلِك عَزم َعَلى قتله۱»
اينجا كه شد، عازم شد كه موسىبنجعفر را بکشد.۱
ــــــــــــــــــــــــــــ
۱(بحارالانوار/ ج۴۸ /ص۱۴۴)