⭕️👈 اما عامل ديگر، خودباختگى عناصر جبهه خودى در مقابل شخصيتهاى جبهه دشمن به خاطر
احساس برترى صنفى آن شخصيتها بر اين عناصر بود. اين حقيقت قابل انكار نیست.
🔸 مثلا
فرض بفرماييد وقتى یك هنرمند اين جبهه، در رشتهاى از هنر، سرافراز و بىاعتنا مقدارى
پيش مىرفت و بعد در جايى احساس خستگى مىكرد و مىخواست لحظهاى بايستد و نفس تازه كند، تا چشمش به هنرمند رشته خودش در جبهه مقابل مىافتاد، مرعوب او مىشد.✖️
🔻 اصلا نسبت به آن طرف احساس مرعوبيت داشت. البته اين مرعوبيت، گاهى مرعوبيت صرف و گاهى تأثّر و انجذاب از طرف مقابل بود.
📿 بنده در موارد زيادى ديدم كه هنرمند جبهه خودى،
به هنرمند جبهه مقابل به چشمى نگاه مىكند كه گويى آن هنرمند بزرگ است. ديگر اين را
نمىدانست كه ممكن است هنرمند جبهه مقابل، هنرش بالاتر باشد، اما شخصيتش كوچكتر
از شخصيت اوست كه در جبهه خودى است.
✴️ نمىدانست كه هنرمند جبهه مقابل، از شجاعت،
آزادگى و همتى كه او دارد بىبهره است و در محيط باز پرورش نيافته است. نمىدانست كه او
همان كسى است كه روى پاهاى نوكران شاه و فرح افتاده و كفش آنها را بوسيده است.❌