🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتی ای نفر ششم پنج تن! بیش از هر کس حسین از آمدنت خوشحال شد💛 دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید:《پدر جان! پدر جان! خدا یک خواهر به من داده است!》🌱 زهرای مرضیه گفت:《 علی جان! اسم دخترمان را چه بگذاریم؟》 حضرت مرتضی پاسخ داد :《نامگذاری فرزندمان شایسته ی پدر شماست. من سبقت نمی گیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر😍》 پیامبر در سفر بود 🐫 وقتی که بازگشت، یک راست به خانه ی زهرا «سلام‌الله‌علیها» وارد شد🍃 حتی پیش از ستردن گرد و غبار سفر، از دست و پا و صورت و سر! پدرو مادرت گفتند که برای نامگذاری عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بوده ایم! 😇 پیامبر تو را چون جان شیرین، در آغوش فشرد❤️ بر گوشه ی لب های خندانت بوسه زد و گفت:《 نامگذاری این عزیز، کار خود خداست. من چشم انتظار اسم آسمانی او می مانم.》🌿✨ بلافاصله جبرئیل آمد و در حالیکه اشک در چشمهایش حلقه زده بود، اسم زینب را برای تو از آسمان آورد، ای زینت پدر! ای درخت زیبای معطّر!🌟🎊 برشی از کتاب 📚 نوشته‌ی سید مهدی شجاعی🖊