#عید_فطر
💠 داستان زیبا در مورد مَشکهای پر از باد
☘🌺☘🌺
خدا مرحوم آقای کافی را رحمت کند. ایشان میگفت: پادشاهی، کاخی و باغی ساخت و در آن استخری بنا کرد. آنوقتها [لوله کشی] آب نبود و پادشاه دید که این استخر باید آب داشته باشد. گفت: سقاها با مَشک بروند، آب بیاورند.
🔸 تعدادی سقا را خبر کردند، مَشک بر دوش گرفتند و رفتند از رودخانه آب بیاورند و در استخر بریزند. یکی از سقاها دید که خیلی راه طولانی است و [رفتن] از رودخانه تا پای استخر با مَشک پُر از آب، خیلی سخت است. یک گوشهای رفت و آن مَشک را باد کرد و درِ آن را بست و آمد در رودخانه و آن را خیس کرد.
جمعیت سقاها که میآمدند، بار او هم سبک بود. او میخواست زرنگی کند که حالا آنها دارند آب خالی میکنند، ما هم در این مَشک را باز میکنیم و چیزی پیدا نیست. پای استخر آمدند و بنا شد که استخر را آب کنند.
🌷🌱
دیدند که همه این سقاها به هم نگاه میکنند، نگو که همه آنها مشکها را باد کردهاند!
🌷 خدایا ما سقاهایی هستیم که مَشکها را باد کردهایم؛ مگر فضل و رحمت تو دستگیری کند! والّا کسی کاری هم کرده باشد، باز کاری نکرده است.
خدایا به حقیقت محمد و آل محمد، به فضل و کَرم خود امشب مزد کارِ نکردهی ما را بده!
خدایا بندگیهای نکرده و مشکهای خالی جباریت تو را میطلبند یاجابرالعظمالکسیر
@Patoghedoostanha