⭕️
#علوم_شناختی عمدتا با یکسری تکنیکها و یافتههای تجربی سروکار دارد و فینفسه فارغ از رویکرد متافیزیکی است. بعنوان مثال در
#علوم_اعصاب_شناختی بدنبال کشف ساختارهای نورونی و کارکردهای نواحی مختلف
#مغز هستیم.
⭕️ اینکه شبکههای عصبی از چه مواد و ساختاری تشکیل شده و چطور تخلیه انرژی و شلیکهای الکتریکی در شبکه اتصالات نورونی برقرار میشود و کدام پروتئینها به چه نحو انتقال پیام را به سیناپسها انجام میدهند و هر ناحیه مغز عهدهدار کدام کارکرد شناختی است و ... بخودیِ خود نه فیزیکالیستی است و نه دوئالیستی.
بلکه این تحلیلهای پسینی فیلسوفان و دانشمندان است که بر روی یافتههای فوق سوار میشود و هریک در چارچوب پیشفرضها و اولویتهای وجودشناختی ایشان، رنگ و بوی تبیین متافیزیکی میگیرد.
⭕️ به نظر میرسد این نکته تقریبا درباره تمام علوم تجربی صدق میکند. بدینترتیب سخن از الحادی یا الهیاتی بودن چنین دانشی، مقرون به صواب نیست. کما اینکه هدفگذاری تحصیل یا تحقیق در علوم شناختی با نگاه فلسفه اسلامی یا فیزیکالیستی، دقیق به نظر نمیرسد.
⭕️ دوستانی که تمایل به مطالعات آکادمیک و جدی در علوم شناختی دارند، قاعدتا باید کمر همت به تحصیل روشها و یافتههای این علم نوظهور و در عین حال پردامنه ببندند و به سطح تخصص کافی در این زمینه دست یابند. اینکه پس از آن با چه رویکرد متافیزیکی و برای چه هدفی، این یافتهها را تحلیل و استفاده میکنند، خللی به ضرورت فعلی وارد نمیآورد.
⭕️ و ذکر این نکته نیز جا دارد که هر تحلیل و تبیین متافیزیکی از یافتههای تجربی باید محققانه و جامعنگر باشد.
معالاسف مشاهده میشود که برخی استنادات فلسفی به شواهد تجربی در
#نوروساینس یا
#هوش_مصنوعی یا ...، بصورت ناقص یا گزینشی انجام میگیرد تا در تقویت و تأیید آموزهای متافیزیکی (فیزیکالیستی یا دوئالیستی) به کار آید.
⭕️ این نحوه استناد شاید بطور موقت در میان مخاطبان ناآشنا با ادبیات بحث موفق باشد. اما دانشپژوهان آشنا با این حوزه تخصصی به خوبی رویکرد غیرعلمی چنین تحلیلهایی را تشخیص میدهند و سایر مخاطبان نیز به تدریج از آن مطلع خواهند شد.
بنابراین هرتلاش فلسفی در زمینه تحلیل دستاوردهای علوم شناختی نیازمند آشنایی کامل با تمام یافتههای مرتبط با موضوع و ارائهای متواضعانه همراه با دیسیپلین علمی است.
@PhilMind