┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
+ مادر میدونم سرت شلوغه، میشه اون مفاتیح من رو بدی اسنپ، امشب برسونه به دستم؟
- امشب چه خبره؟
این سوال را کفری میپرسم، اصلا نمیپرسم که جواب بدهد. اما مامان متوجهاش نمیشود. آرام میگوید، انگار خجالتزده:
+ شبِ قدره مادر. توی اون کتاب، چندتا لیست نوشتم، به خاطر همین خواستم بفرستی، و الا زحمتت نمیدادم.
حس میکنم خجالتِ صدای مادر به خاطر من است. چقدر چیزهای مهم زیادی را اینروزها فراموش کردهام.
درِ لپتاپ را میبندم. گوشی را سایلنت میکنم و راه میافتم سمتِ صحافی.
کتاب را که توی دستم میگیرم، انگار دنیا را به من دادهاند. یک جلد زردِ ساده رویش زدهاند و به نظرم زیباترین کتاب دنیا میآید.
آرام کتاب را باز میکنم. سراسر کتاب پر از یادداشتهای مامان است، نذرها، تفسیرها، تاریخها، دعاها.
از توی فهرست دعای جوشن کبیر را پیدا میکنم: صفحهی اول، قبل از شروع دعا، مامان یادداشت کرده: «لیست عذرخواهیهای امسال»
یادم رفت بیشتر ببخشم.
امروز خیلی بد عصبانی شدم.
سر صحبت که باز شد، پای غیبت نشستم.
امشب مراعات همسایه رو نکردیم.
میتونستم اما نمازم رو دیر خوندم.
صفحه را ورق میزنم. یادداشتها آنقدر صمیمانهاند که حس میکنم، بیاجازه نباید وارد حریمشان شد.
توی دعا، دور بعضی فرازها خط کشیده، دور «یا من هو بمن رجاه کریم» یا دورِ «یا غیاث من لا غیاث له»، کنارش نوشته خدایا حواست به محمد جانم باشد.
اشک تمامِ صورتم را خیس کرده. چه خوب که گوشی سایلنت نبود. چه خوب که دعای مادر مستجاب شد. چه خوب که حواست بهم بود، چه خوب که صدام کردی امشب...
پایان✔️
#مسطورا
#زندگی_با_آیهها
#شب_قدر
🌙 برای دیدن محتوای کانال مسطورا، اینجا کلیک کنید.
•┈••••✾•🍀🌷🍀•✾••••┈•
#قم_المقدسه
#معاونت_پرورشی_و_فرهنگی
#اداره_قرآن_عترت_و_نماز
https://eitaa.com/QENqom1402