✨﷽✨ ✍ پنجاه سال پیش در شهر خوی٬ مردی به نام نورالله زندگی می‌کرد که کارش درست کردن زغال از چوب٬ در سرما و گرما در اطراف شهر بود.نورالله خواهری داشت که بیوه بود و با دو فرزند یتیم در خانه‌ی خود زندگی می‌کرد. خواهرش درآمدی نداشت. نورالله هر ذغالی را که می‌فروخت خرج زندگی خواهرش را جدا می‌کرد و شب وقتی به خانه برمی‌گشت٬ ابتدا به خانه‌ی خواهرش می‌رفت و سری می‌زد و خرجی‌شان را در حد توان می‌داد. زن و فرزند نورالله زیاد از این کار او خوش‌شان نمی‌آمد و او را گاهی ملامت می‌کردند که خیلی به فکر خواهرش است. نورالله یک شب که شام به خانه‌ی آمد، اهل‌بیتش سر سفره منتظر او بودند که برای شام برود و بنشیند. نورالله، در یک سینی شام خود را گذاشت و به اتاقی رفت. فرزندان پرسیدند: «پدر چرا با ما نمی‌خوری؟» نورالله گفت: «می‌خواهم تنها بخورم. چه فرقی دارد شما که غذا دارید٬ بخورید.» ساعتی گذشت نورالله برای خوردن چای به اتاق خانوادگی برگشت. پسرش گفت: «پدرم وقتی با ما سر یک سفره غذا نمی‌خوری غذا برای ما نوش نمی‌شود.» پدرش گفت: «پسرم وقتی هر کسی غذای خود را و روزی خود را می‌خورد چرا دنبال این هستی که کنار هم بخوریم؟ چون کنار هم خوردن لذت دیگری دارد. بدان روزی عمه تو و دو طفل یتیم‌اش را خدا جدا از روزی من٬ از کرمش می‌رساند. چطور که تو بنده خدا هستی و دوست داری دور هم شام بخوریم، خدا هم وقتی از آن بالا می‌بیند که ما صله‌ارحام می‌کنیم و فامیل با هم سر سفره خدا می‌نشینیم، لذت می‌برد و شاد می‌شود. و نعمت‌های خود را بر ما زیادتر می‌کند٬ روزیِ همه‌ی ما قسمت شده است و خودش می‌دهد٬ فقط ما دور هم می‌نشینیم تا با هم بخوریم. چنان‌چه دیدی، پدرت چه در آن اتاق بنشیند و غذا بخورد چه در این اتاق، همان نان و پنیر و سبزی را می‌خورد که در سفره با هم می‌خوردیم. اما با هم خوردن در سر یک سفره لذت و نشاط بیشتری دارد. 🚩و اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلي‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلي‏ ما مَلَکَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فيهِ سَواءٌ «و خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از جهت روزی برتری داده و کسانی که برتری یافته٬ آن روزی خود را به بردگان مملوک نمی‌دهند، تا همه در امر روزی یکسان کردند.» (71 نحل) ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e