دانشنامه قرآن کریم
و یقینا در جهلیم نجاتمان بده یا حسین (علیه السلام)
جنگ آداب داره ابزار میخواد. شمشیر و نیزه و سپر و ... و فرماندهان جنگی از هر فرصتی برای بیشتر کردن تجهیزاتشون استفاده میکنن. یا وقتی میبینم یجا سپاه مقابل تشنه و خستست، سریع حمله میبرن و تار و مارشون میکنن. ولی یجا هست که ماجرا فرق میکنه. عبیدالله حر جعفی به حسین میگه اسب و شمشیرم برای تو. برای امام و سپاهش تو اون شرایط، یک اسب و شمشیر اضافم خیلی خوبه! اما امام میگن من خودتو میخواستم!!! یا سپاه حر تشنه رو بجای از بین بردن، سیراب میکنه! خدا میدونه همین عمل امام چه ها که با دل حر نکرد. روز عاشورا هی صحبت میکنه هی دلیل و برهان میاره، علی اصغرشو رو دست بالا میبره میگه آهاااای! ببینید آخه این بچه و جنگ؟! اینجام میخواد یکیو پیدا کنه تو اون سی هزار که چشماش به علی بیفته و برگرده. علی اصغر اتمام حجته ها! تنهای تنهای تنها میره میگه کسی نیست منو کمک کنه؟ آخرشه! کلیم زخم داره. کسیم بیاد دیگه فرقی نداره. عملا کشته شدنش حتمیه. اما اون لحظم دنبال اینه که یکیو ازونور بکشونه اینور. و میشه!! دو برادر به نام های سعد و ابوالحتوف همون آخرا که شاید از نظر جنگی برای امام دیگه فایده هم نداشته، از سپاه عمر جدا میشن. اما امام دقیقا همینو میخواست. سوالش برعکسه انگار!! هل من ناصرش یجور کمک رسانی به بقیست تا کمک خواستن. میشنویم؟؟ هنوزم داره میگرده ها! خیمه به خیمه دنبال زهیر ها و حر هاست. دنبال برگشتن سعد و ابوالحتوف هاست. پشت نکنیم بهش کافیه. بقیشو خودش انجام میده...