❖﷽❖ 📜جابر جعفى گويد: امام پنجم حضرت باقر عليه السلام فرمود: پس از آنكه (در سال سى و نه آتش جنگ با مارقين (خوارج) به سردمدارى ذو الثّديّة و گروهى از خوارج در نهروان كه ناحيه وسيعى بين واسط‍‌ و بغداد بود فرو نشست) أمير المؤمنين علىّ‌ بن ابى طالب عليه السلام به شهر كوفه بازگشت در اين هنگام به اوگزارش دادند كه معاويه با گستاخى و بى‌شرمى به دشنام دادن و لعن وى پرداخته و خنجر بيداد او رشتۀ زندگانى دوستان على عليه السلام را بريده است، حضرت به سخنرانى پرداخت و خطبه‌اى ايراد كرد. پس از حمد و ثناى الهى و نثار درود بر پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله و بيان شمّه‌اى از نعمتهايى كه خداوند بر پيغمبر و او عليهما السلام ارزانى داشت، چنين فرمود: ❇️اگر اين آيه در قرآن مجيد نبود كه خداوند مى‌فرمايد: «وَ أَمّا بِنِعْمَةِ‌ رَبِّكَ‌ فَحَدِّثْ‌» (و اما نعمت پروردگارت را بازگو كن - الضحى ١١:٩٣) افتخاراتى را كه خدا نصيب من نموده و مقامهائى را كه به من داده است بيان نمى‌كردم، ولى به جهت اين گفتۀ الهى سخن را آغاز مى‌كنم (ابتدا دست بدعا برداشت و گفت:) پروردگارا تو را بر نعمتهاى بى‌شمارت و فضل بى‌كران و از ياد نرفتنيت سپاسگزارم، و سپس رو به حضار نمود و فرمود: اى مردم: من در مرحله‌اى هستم كه احساس مى‌كنم آفتاب عمرم بر لب بام زندگى رسيده، و پيك اجل بمن نزديك گرديده است، گمان مى‌كنم با آنكه هنوز در ميان شما هستم شأن و مقام مرا از ياد برده‌ايد، من اين جهان را بدرود مى‌گويم و هر آنچه را كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از خويش بيادگار گذاشت براى شما باقى مى‌گذارم: قرآن و دودمانم كه عترت و فرزندان خاتم پيامبران، سيّد و سالار پاك تباران و آقاى برگزيدگان، پيغمبر برگزيدۀ خدا صلّى اللّه عليه و آله - هستند (آنان كه مردم را به قرآن فراخوانده هدايت مى‌كنند). 🌠اى مردم، شايد پس از اين ديگر نشنويد كه گوينده‌اى گفتار مرا در بارۀ خود بگويد مگر آنكه سخن نادرست و ناروا گفته باشد، اكنون توجّه كنيد، افتخارات مرا بشنويد، من برادر و پسر عموى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و شمشير خشم و كيفر اويم، من آن سرباز رشيد و دلاورى هستم كه هر گاه روباه صفتان از اطراف پيغمبر مى‌گريختند و او را تنها مى‌گذاشتند يك تنه ميدان گستردۀ جنگ را در اختيار مى‌گرفتم و با پنجۀ پولادينم كه قبضۀ شمشير را مى‌فشرد، سر ماجراجويان و بدخواهان او را در فضا پرتاب مى‌كردم و با استقامتم بلا گردان و ستون پيروزى او بودم. و هر گاه كه مردم دستخوش عواطف مى‌شدند و تيرگى نفاق و فساد و جهالت از هر سوى چون ابرهاى متراكم برمى‌خاست و سنگ تفرقه بر بام مسلمين مى‌باريد، و مى‌رفت كه نظام اجتماع از هم بگسلد، من نيروى سخت كوش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بودم، و قهر پروردگار بصورت من در برابرشان جلوه‌گر بود، و چون سنگ آسياب جهنم روى سر زالوصفتان و گردنكشان در گردش بودم، و با شمشير شرربارم كه هر كس طعمۀ آن مى‌شد بلافاصله در جهنّم سقوط‍‌ مى‌كرد، چون دندانه‌هاى آسياب جهنم استخوان آنها را خرد مى‌كردم، و پسران و دخترانشان را به عزاى آنها مى‌نشاندم، آرى من آن كسى هستم كه همچون شيرى زنجير گسيخته، خود را بر صف دشمن مى‌زدم، و جان آنان را مى‌گرفتم، ☄و منم عذاب شديد خداوند كه در وقت مقرّر از تبهكاران فروگذاشته نخواهد شد ✨(اشاره فرموده به آيۀ شريفۀ «وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ‌ عَنِ‌ الْقَوْمِ‌ الْمُجْرِمِينَ‌» - انعام ١٤٧:٦). منم آنكه در مقابل هيچ قهرمانى زانوى عجز بزمين نزدم بلكه با ستيز با آنان پشتشان را به خاك هلاكت ماليدم و با يورشهاى برق آسا بر جنگاوران، آنها را از مركب حيات به زير انداختم، و هر كس را كه به خداى رحمان كفر مى‌ورزيد به ديار عدم فرستادم.