﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ 💠عنایت ویژه حضرت زهرا سلام‌الله علیها به رزمندگان💠 🥀شهید «غلام رزلان‌فری» پایش از ناحیه مچ🦶 در شب اول عملیات «عاشورا» به دلیل رفتن روی مین💣، قطع شده بود؛😖 🌿در ۵ روز اول محاصره، پای او را از مچ🦵 بسته بودیم و برای جلوگیری از فاسد شدن گوشت پایش و جاری شدن خون🩸، بند را باز می‌کردیم و خون از پایش فواره می‌زد...😣 🥀پس از طرح‌ریزی عملیات قرار شد که تعدادی از نیروهای گردان «خیبر» تیپ نبی اکرم(ص) قبل از اجرای عملیات پشت نیروهای عراق 🇮🇶مستقر شوند که بنده هم جزو این گردان بودم؛🙂 🌿پس از باز کردن معبر، پشت نیروهای عراقی مستقر شدیم تا با وارد عمل شدن رزمندگان اسلام، بتوانیم نیروهای عراق را محاصره کنیم...😊 🥀شب عملیات بعد از اینکه نیروهای عمل کننده به ما ملحق شدند، به منظور تصرف یکی از یگان‌های عراق 🇮🇶به سمت جلو حرکت کردیم.🚶‍♂🚶‍♂ 🌿در تپه‌ای نزدیکی‌های عراق، دشمن با ریختن آتش، اجازه بالا رفتن نیروها را نداد و تپه سقوط نکرد.🙁 🥀این شهید به ما گفت: «یکی از شما پایین نیزارها 🎋بروید و با توسل به حضرت زهرا (س) زمین را بکنید»💔 🌿 زمین خشک بود و ما گفتیم: «این کار بی‌فایده است»☹️ 🥀شهید اصرار داشت که این کار انجام شود؛ یکی از بچه‌ها به پایین نیزارها 🎋رفت با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول کندن زمین شد؛😥 🌿 بعد از لحظاتی دیدیم در شرایطی که لبخند زدن معنایی نداشت، تبسمی روی لب‌هایش نشست؛🙂 🥀با حسرت از لای نیزارها 🎋او را نگاه می‌کردیم، برای ما جالب بود که بدانیم چه خبر است؛ 🧐 🌿او با دستش به حالت لیوان🫗 اشاره کرد یعنی آب 💧از زمین جوشیده است.😢 🥀او بعد از یک ساعت با قمقمه‌ای پر از آب💧 به ما ملحق شد.🤩 🌿تا مدتی که در آن نیزارها 🎋بودیم، آب در آن نقطه، فقط در حد رفع عطش، نه کمتر و نه بیشتر جمع می‌شد.🥲 🥀 و بچه‌ها هر دوساعت یک بار، به آنجا می‌رفتند و آب می‌آوردند و به این ترتیب با عنایت مادرمان حضرت زهرا (س) 💔از عطش رهایی یافتیم.🥹 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 🍃