🌺🦋🍃🌼 🦋💐🌸𝑇𝑒𝑙𝑒𝑔𝑟𝑎𝑚:‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ @dastanvpand1 🍃🌸 ‍ ‍ ‍ 🌼 در پایان قرآن سوره‌ای هست به نام فَلَق؛ به معنای سپیده‌دم. این سوره با شاهکاری زیبایی‌شناسانه، خداوند را به نام پروردگارِ سپیده‌‌دم می‌خواند. سپیده‌دم برای هر موجودی، به معنای زندگیِ نو است. هر کس که سپیده‌دم را می‌بیند؛ یعنی فرصت زندگیِ دوباره یافته است. فرصتی برای حیات، برای تلاش، برای نو شدن و از نو آغاز کردن. انگار می‌خواهد به تو بفهماند حالا که سپیده‌دمِ دیگری زنده‌ای؛ دست به زانوهایت بگذار، و برخیز، و چون زندگان حرکت و تلاش کن. درست مثل کسی که بیماری سختی داشته و امید به زندگی‌اش صفر بوده. او مدام با خود به این می‌اندیشد که اگر زنده بمانم فلان می‌کنم و بهمان. و ناگهان از مرگ نجات می‌یابد، و فرصت زندگیِ دیگر. سپیده دم برای هر موجودی همان فرصتِ دیگر است؛ اگر قدر دانسته ‌شود. اما شاهکار دیگر این سوره، آیه‌‌ی چهارم آن است. حال که سپیده دم دیگری زنده‌ای، ایمان به او را اهرمی کن برای زندگیِ تازه. اهرمی که با آن می‌توانی قدم‌های محکم‌تری برداری، و با اطمینان قلبی که با دلگرمی به پشت و پناهت داری، مانند کوه محکم باشی و آرامش داشته باشی، و با هر بادی فرو نریزی. شاهکار آیه‌ی چهارم در یک هشدار است: وَمِن شَرِّ‌ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ. یعنی از شرّ کسانی که در گره‌ها می‌دمند. آنهایی که بر گره‌های تو، گرِه دیگر می‌افزایند. به تعبیری، یعنی حفظ فاصله از موجودات تلخی که حالا یا از روی حسادت و دشمنی، یا نادانی، یا بیماری روانی، و یا حتی تجربه‌ی شکست‌های خودشان، حال تو را خراب می‌کنند تاریکی و زشتی و بدی را در تو می‌دمند، اراده و انگیزه‌ات را سست می‌کنند شور و نشاط زندگی، تلاش، حرکت، و امید را در تو می‌کُشند. حالا فرقی هم ندارد چه چیزی یا چه کسانی این کار را می‌کنند: می‌خواهد یک آدم باشد، یا یک موقعیت و مکان. یک نوشته و کتاب باشد یا یک برنامه. یک جماعت باشد، یا تلوزیون و رادیو. از هر که و هر چه که جز بدی‌های هستی و مردم را نمی‌بیند و به زبان نمی‌آورد و بر گره‌های وجود تو می‌افزاید.... دوری کن. با کسانی همنشین باش که خوبی‌ها را در هر که، حتی اگر دشمنانش باشند می‌بیند و به زبان می‌آورد (وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ)؛ گرهی از گره‌های تو را باز می‌کند و شورِ زندگی و امید و حرکت و انگیزه و خوبی و اخلاق را در تو شکوفا می‌سازد. هر انسانی که مثل سپیده‌دم است. این‌جاست که آدمی تازه می‌فهمد چرا کسانی مثل حافظ، قرن‌ها در جان و یاد آدم‌ها مانده‌اند و حتی مزارشان نیز به آدمی نشاط و همّت می‌دهد: بر سر تربت ما چون گذری همت خواه. راز آنها همان است که جزو گروه دومند: آنها که گرهی از گره‌های هستی ما باز می‌کنند و شور و نشاط و انگیزه و خوبی را در ما می‌کارند. و حافظ خودش می‌داند که چنین است. می‌گوید می‌خواهی بدانی چرا حال من خوب است و تا قرن‌ها می‌توانم حال دیگران را خوب کنم؟ تنها یک راز دارد. من جزو النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ نیستم: منم که شُهره‌ی شَهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن ✍ دکتر محسن زندی (روان‌شناس) 💗 @MA_KhOSHBAKHTEE