گسترده تبلیغاتی رادین
سرباز بودم که رفتم دهات رفیقم ممد برای گشت وگذار و خوش گذرونی، همینجور که تو دشت نشسته بودیم و نهار میخوردیم یدفعه با صدای جیغ یه دختر سر بلند کردم جوری که استخون گردنم صدا داد!!🤧
رفتیم سمت صدا که رفیقم شناخت و گفت ها این دلبره فرار کرده، داداش هاشم گرفتنش دارن با کتک برش میگردونن ده!!
داداش سبیل کلفت ش داد زد : همین امشب به عقد مش صفدر درمیای تا جونت بالا بیاد بی حیا گفتم ممد مش صفدر کیه؟ گفت کد خدای ده 80 سالشه😳
بلند گفتم : صبر کنین خودم عقدش میکنم ، یکیشون با حرص اومد سمتم ولی یهو دلبر😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/3279356058Cfda33c0c35
از سر جوونمردی رو زندگی جفتمون قمار کردم!
🔥